-
روز بزرگ ۱۱ اسفند
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 14:44
این جملات برامون آشناس، خیلی وقت نیست که خوندیمشون: مردمی که میخواهند سر پای خود بایستند و حیاتی کریمانه را تجربه کنند جا دارد که از نخستین قدمهایی که به ناکامیشان میانجامد با بیشترین دقتها پیشگیری کنند. تولد اینجانب نه هفتم مهر که روز آشنایی با شماست. حتی اگر روز هفتم مهر به دنیا آمده بودم نیز جا نداشت حرکت شما...
-
ایراندخت عزیز من
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1388 18:14
ماه محرم امسال بود که برای اولین بار با ایراندخت آشنا شدم. تازه آیت الله منتظری مرحوم شده بود و من قم بودم. اولین شماره ای که ازش دیدم هم، راجع به پاره کردن عکس امام مطلب زده بود. سرمقاله های خواندنی قوچانی و خاطراتش از اوین از یادم نمی ره. مجله رو که دستت می گرفتی، متوجه گذر زمان نمی شدی. همیشه عقب بودم ازش. دو سه تا...
-
روز مهندس مبارک
دوشنبه 10 اسفندماه سال 1388 14:02
مهندس جون روزت مبارک. تاخیر چند روزه مو ببخش. ;) اونقدر چشم به مانیتور موندیم تا یه بیانیه دیگه ای از تو برسه، یه حرف امیدبخش دیگه، یه چراغ دیگه که راهمون رو روشنتر کنی. خوشحالم که امروز مصاحبه ات رو با سایت کلمه خوندم. خوندم و چند باره خوندم. این جمله ت رو روی چشمم میزارم مهندس: چرا وقتی میلیون ها دانشجو در سراسر...
-
رخت ها را بکنیم، آب در یک قدمی ست
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1388 12:46
رخت ها را بکنیم ، آب در یک قدمی ست زندگی، جیره ی مختصری است مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبه ی قند زندگی را با عشق نوش جان باید کرد سهراب سپهری
-
سوتی فجیع فالس نیوز
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1388 16:44
این دیگه ته ترجمه انگلیسیه (نمی دونم از سر جهله یا پدر سوختگی): دیلی تلگراف: ۱۵ دختر ده ساله در انگلستان حامله شدند. فالس نیوز: ۱۵ درصد دختران ده ساله در انگلیس حامله می شوند. !!!! خودتون ببینید. لینکاش این پایینه: دیلی تلگراف فالس نیوز
-
عشق است و صفا
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 15:55
رزیتا روز شنبه سمینارش رو دفاع کرد. هرچند خیلی دیر، که تاخیرش هم همه ش تقصیر این بانک لعنتی بود. اما خیلی ترکونده بود. تلاش زیادی برای آماده کردن سمینارش کرده بود و بالاخره ۲۰ رو هم گرفت و یه درخشش دیگه توی پرونده ی تحصیلیش ثبت شد. بعد چند وقت فشار و سختی میریم که داشته باشیم چهار، پنج روز صفا. از فردا خواهرهای دوست...
-
پیس پیس
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 09:08
سلام اول این داستان رو بخونید: یه روز استاد متبحری در ریاضیات از محل کارش میاد بیرون که سوار ماشینش بشه و بره دنبال زندگیش ولی ماشین پنچر بوده و از قضا در کوچهای که شیب زیادی داشته و طبعآ بالای شیب هم قرار داشته.شروع میکنه پنچری ماشین رو گرفتن که پیچهای چرخ رو که در میاره میافتن توی جوب[جوی] آب و دیگه کاری از استاد...
-
من و سفر و معرفی یه بلاگ بسیار عالی
پنجشنبه 8 بهمنماه سال 1388 15:46
سلام. من از بچگی علاقه ی زیادی به مسافرت دارم. همیشه بهترین خاطراتم توی سفرهام رقم خورده. البته شاید برای همه همین طور باشه. کیه که از سفر بدش بیاد؟ مخصوصن اگه همسفرهای خوبی داشته باشه و سازشون با هم کوک باشه. از قدیم هم گفتن "هر که را می خواهی بشناسی یا باهاش معامله کن، یا سفر کن." البته پدر ما از ترس اینکه...
-
برگشتیم
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 21:24
سلام. یک ماه و اندی نبودیم. دی ماه رو داشتیم به شدت روی تزامون کار می کردیم. از یه طرف کار شرکت و از طرف دیگه کار خونه. این وسط مَسطاش هم باید وقت خالی می کردیم برای پایان نامه های بلانسبت کوفتیمون. حالا خدا رو شکر کمی سرمون خلوت تر شد. آخر دی ماه همیشه شیرینه. امسال هم که از هر سال شیرین تر بود. جاتون خالی، جشن ها بر...
-
امام پر کشید
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 17:53
سلام. خبر درگذشت ناگهانی آیت الله منتظری (یا به قول علیرضا رضایی، امام منتظری) به شدت همه مون رو متاثر کرد. به همه ی آزادیخواهان ایرانی، درگذشت این مرد آزاده رو تسلیت می گم و آرزو می کنم بتونیم در راه ایشون قدم برداریم و در هر اندازه ای که هستیم تا آخرین لحظه ی عمرمون جلوی ظلم و ستم بایستیم و گردن خم نکنیم. تقارن...
-
تاریخچه و فلسفه ی شب یلدا
شنبه 28 آذرماه سال 1388 09:07
سلام داشتم در مورد شب یلدا سرچ می کردم و دنبال یه منبع بودم که اطلاعات تقریبا کاملی از شب یلدا و فلسفه ی جشن های آن شب بهمون بده که این سایت رو پیدا کردم. گفتم اینجا بزارم شمام استفاده کنید: یادداشت روزانه ی من فقط دو تا نکته داره: ۱. سایت رو توی ایران باید با شیلترفکن باز کنید. ۲. متاسفانه این سایت منابع اطلاعاتشو...
-
هنوز باورم نمی شه
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1388 14:00
سلام داشتم توی گودر خبرهای امروز رو می خوندم، خبری دیدم، با عنوان محرومیت مادام العمر رضازاده بدلیل دوپینگ . چشام گرد شد. خبر رو خوندم. باورکردنی نبود. دوپینگ برنامه ریزی شده؟ رضا زاده که قرار بود بشه رییس فدراسیون. پس چی شد؟ ای بابا. چی دارید می گید؟ تکرار شدن دوپینگ های ملی پوشان چی چیه دیگه؟ من که قبول نمی کنم. آخه...
-
هشتاد و هشت سیاه تر شد
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1388 15:11
سلام غمگینم. بسیار غمگینم هنوز ۳ ماه از پاییز بی مهر ۸۸ نگذشته. هنوز داغ مشکاتیان بزرگ که هشتاد و هشت سیاه رو با رفتنش سیاه تر کرد؛ تسکین پیدا نکرده؛ هنوز نتونستیم باور کنیم پرپر شدن اسطوره ها رو، سوختن اطلسی ها رو و سیاه شدن آسمون رو. استاد فرامرز پایور، استاد برجسته و نوازنده ی چیره دست سنتور هم پر کشید. غمگینم خیلی...
-
دوستان همیشه خندان من
یکشنبه 15 آذرماه سال 1388 18:48
نمی دونم تا حالا این حس رو داشتید که اتفاقی و غیر منتظره یکی از دوستاتونو توی وب پیدا کنید یا نه. برای من که زیاد پیش اومده. دیروز هم یکی دیگه از اون روزها بود که بلاگ دو تا از دوستای دیگه مو پیدا کردم و بسیار مسرور شدم. داشتم دنبال یه عکس از میرحسین می گشتم! واسه پست قبلیم، که یه هو رفتم توی سایت/بلاگ حمیدرضا و آزاده...
-
ما پیروزیم
شنبه 14 آذرماه سال 1388 13:27
دو روز بیشتر نمونده تا ۱۶ آذر. راستش می ترسم. می ترسم به خشونت کشیده بشه و خونواده هایی داغدار بشن. و البته امکان سو استفاده برای دولتنامردان فراهم بشه. امیدوارم بچه ها اجازه ندن دولتی ها کار رو به خشونت بکشن. کاش هر کدوم از بچه ها قبل از اینکه حرکت کنن برای اعتراض یک بار دیگه برای خودشون مشخص می کردن که چی می خوان و...
-
به من چه!
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1388 16:30
دوباره همه چیز بعد از چت کردن با فروغ شروع شد. وقتی مشکلات یه نفر رو میشنوی، چی کار میکنی؟ امروز بعد از چت کردن با فروغ گفتم: «ایشالا مشکلاتش حل شه» همین! بعد رفتم سراغ کارم. تا این که این حکایت را دیدم. حکایت تله موش موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سر و صدا برای چیست . مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود...
-
درود بر سختیهای زندگی!
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1388 16:11
امروز با دوستم فروغ چت می کردم. از سختیهای زندگی هامون گفتیم و با هم درد دل کردیم و من آخرش گفتم: «زندگی با همین سختی هاش قشنگه» داشتم به جمله ای که گفتم، فکر میکردم که فروغ گفت: «مرده شور این قشنگی های زندگی را ببرن»! سختی یا قشنگی؟! داستان پیله ابریشم : روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها...
-
کردان
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 13:04
سلام حرف زیاده واسه گفتن. چه کنم که وقت تنگه. همه شون رو می گم. اما دیروز خبر فوت آقای کردان رو شنیدیم. بسیار ناراحت کننده بود. کردان رو پارسال احمدی نژاد رو کرد. و واقعا توی این یک سال موجبات خنده و جک ملت شهید پرور رو فراهم کرد. اما خب. مرحوم شد و این مساله ی ناراحت کننده ایه. این روزها می شنیدیم که بسیاری از دوستان...
-
این مردم نازنین ...
شنبه 30 آبانماه سال 1388 09:12
سلام یادمه اکثر اوقاتی که کتاب می خوندم، -خدا نکنه درسی می بود- عادت داشتم صفحاتش رو می شمردم. معمولا عملیات این گونه بود که می شمردم چند فصل باید بخونم، بعد هر فصلی چند صفحه ست، بعد صفحاتی که عکس داشت رو جمع می زدم و از مجموع کم می کردم و ... خلاصه چیزی تهش نمی موند. آخر کار رو هم خودتون می تونید حدس بزنید چه طوری می...
-
آخ ...
سهشنبه 26 آبانماه سال 1388 17:01
از وقتی که با "نامجو" آشنا شده ام، 4 سال می گذره. با آهنگ "عقاید نوکانتی". همه ی عشقم هم اون آخرش بود که "شاید که آینده، از آن ما". هنوز توی موسیقی به جایگاهی نرسیده ام که مث یه کارشناس پامو روی پام بندازم و یه بادی هم به صدام و در حالیکه دستامو به هم قفل کرده ام، سعی کنم، زرت و زرت ایراد...
-
به استادم، رضا ...
شنبه 23 آبانماه سال 1388 18:37
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 فرزندم، بکوش در زندگی هرگز رضا نشوی... اولش که اومده بودم سر این کارم، تازه از دانشگاه فارغ شده بودم و سابقه ی برنامه نویسیم به همون پروژه های دو زاریه دانشگاه بر می گشت. دانشم از لینوکس هم اونقدر بود که فقط می دونستم یه سیستم عامله، که آدمایی که...
-
برای تو نوشتم که همه آرامشم تویی
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1388 16:23
تقدیم به یار مهربانم، رزیتا ، که خود خود عشق است ... تا تو با منی زمانه با من است بخت و کام جاودانه با من است تو بهار دلکشی و من چو باغ شور و شوق صد جوانه با من است یاد دلنشینت ای امید جان هر کجا روم روانه با من است ناز نوشخند صبح اگر توراست شور گریه ی شبانه با من است برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست رقص و مستی و ترانه...
-
پس از ده روز دوری...
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1388 08:54
سلام ده روزی هست که اینجا پیدام نمی شه و چیزی نمی نویسم. راستش آرامش لازم برای فکر کردن و نوشتن رو نداشتم. مدتیه که شدیدن فکرم مشغوله و پروسس های زیادی بالاس. یکیش این پایان نامه ی کذاییمه که به خاطر تنبلی هام، کارش داشت بیخ پیدا می کرد و ممکن بود اصلن اجازه ی دفاع ندن. با یه سری نامه نگاری و توجیه و دلیل و دروغ...
-
یک روز بعد...
شنبه 9 آبانماه سال 1388 09:09
سلام هشت هشت هشتاد و هشتتون مبارک. (با یه روز تاخیر) دیروز میلاد امام رضا هم بود (اتفاقا) امام رضا کیه؟ فکر می کنم رئیس بانکی چیزی باشه. چون به مناسبت تولدش، قرعه کشی می کنن، جایزه می دن، از 8 ماه قبلش تبلیغشو می کنن و غیرو من چیز دیگه ای از امام رضا نمی شناسم. دیروز هر کانالی رو می زدیم که یه بیوگرافیی، سخنی، چیزی...
-
ببار ای بارون ببار
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 16:24
سلام الان که دارم این مطلبو می نویسم، دومین بارون پاییزیه تهران داره میاد. من که مست مست شدم. رفتم یه چایی زیر بارون خوردم. اما لامصب نمی زاره آدم کار کنه. صدای خوردن قطره های بارون به پنجره ی اتاق حال عجیبی بهم می ده. هوا به شدت دو نفره گزارش می شه. رزیتا هم که سر کاره و نمی تونه مرخصی بگیره. وگرنه یه قدمی زیر بارون...
-
سیب
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 20:24
سلام. من رزیتام. امشب با دوستام رفته بودیم بیرون زیر بارون قدم زدیم. سر راه رفتیم توی به کتابفروشی. اونجا کلی کتاب با هم ورق زدیم و از کتابهای خوندمون گفتیم. یکی از دوستام مجموعه اشعار حمید مصدق رو برداشت و این شعر رو واسمون خوند. من عاشق این شعرم. چون با خوندنش یه حس متفاوت بهم دست میده. حس هدف برتر. حس هر کاری...
-
معرفی می کنیم، قربتا الی الله
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 15:28
سلام اولا که نویسنده ی اینجا عوض شد، (هنو هیچی نشده!!) و من تونستم همسرم رو هم راضی کنم که بیاد اینجا و اون هم کنار من مطلب بنویسه. (کی پشیمون می شم خدا می دونه ) دوما این که سعی داریم اینجا از سیاست چیزی ننویسیم. به اندازه ی کافی توی شرکت و جاهای دیگه داریم ازش حرف می زنیم. اینجا به خودمون و مهمونامون تعلق داره. به...
-
یا حق
شنبه 2 آبانماه سال 1388 17:04
اول دفتر به نام ایزد منان خوش حالم از اینکه بالاخره همت کردم و یه خونه ی کوچیک توی دنیای سایبر واسه خودم راه ساختم. دست بلاگ اسکای درد نکنه. امیدوارم زود به زود بیام و اینجا رو آپ دیت کنم. به زودی خودم رو معرفی می کنم