خانواده ی کوچک ما

اینجا خانه ی موسی و رزیتا در فضای سایبره. سخن از عشق خواهیم گفت با بوی باران

خانواده ی کوچک ما

اینجا خانه ی موسی و رزیتا در فضای سایبره. سخن از عشق خواهیم گفت با بوی باران

ایراندخت عزیز من

ماه محرم امسال بود که برای اولین بار با ایراندخت آشنا شدم.

تازه آیت الله منتظری مرحوم شده بود و من قم بودم. اولین شماره ای که ازش دیدم هم، راجع به پاره کردن عکس امام مطلب زده بود.

سرمقاله های خواندنی قوچانی و خاطراتش از اوین از یادم نمی ره.

مجله رو که دستت می گرفتی، متوجه گذر زمان نمی شدی. همیشه عقب بودم ازش. دو سه تا مطلب از هر شماره که می خوندم شنبه شده بود و روز از نو.

چقدر سرش با رزیتا دعوا کردیم. :)

تمام شماره هاش اثر گزار بود. واقعا نمی تونم هیچ کدومشو سوا کنم از بقیه. اما دو سه تا مطلبش برای من خیلی اموزنده بود. یکی مطلبی بود که راجع به مرحوم بازرگان نوشته بودند و بزرگان و معاصران مهندس از او گفته بودند. از بازرگانی که برای ایران خیلی زود بود.

یکی دیگه ش هم موشکافی چگونگی تصویب قانون اساسی بود. با حقوق دانان قانون اساسی صحبت کرده بودند. و برام جالب بود که تلویزیون یک ماه بعد توی دهه فجر کاملا خلاف اون حرفها رو زد.

بگذریم.

امروز شنیدیم که ایراندخت لغو امتیاز شده. یاد سوزاندن کتابها در اروپا افتادم. در سال ۱۹۳۳. که در یک شب ۲۵۰۰۰ جلد کتاب رو سوزاندند.

هیچ اتفاقی نمی افته. مساله ی ناراحت کننده ایه. اما نا امید کننده نیست.

این درخت همچنان ثمر خواهد داد. همچنان ثمر خواهد داد.


برای یاد بود عکسی از ایراندخت میزارم:

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد