خانواده ی کوچک ما

اینجا خانه ی موسی و رزیتا در فضای سایبره. سخن از عشق خواهیم گفت با بوی باران

خانواده ی کوچک ما

اینجا خانه ی موسی و رزیتا در فضای سایبره. سخن از عشق خواهیم گفت با بوی باران

تقدیم به همه ی زنان خوب سرزمینم

امروز هشتم مارس، روز جهانی زنه.

امروز نه تنها بهونه ی خوبیه تا از مادر و همسرمون تقدیر کنیم؛ بلکه به نظر من می تونه فرصت خوبی باشه تا به روابطمون با اونها هم نگاه دوباره ای بندازیم؛ به اینکه چقدر در روابطمون آگاه هستیم و حواسمون جمعه که به این رابطه آسیب نزنیم.


شخصا خیلی به این معتقدم که زن در آرامش مرد و تخلیه ی روانی مرد بسیار موثره. دید جزیی نگرانه ی زنها بسیار به ما کمک می کنه که در حل مسایل پیرامونمون موفق باشیم. فقط کافیه به فکر اونها اعتماد کنیم و ورودی درست بهشون بدیم بعد می بینیم چنان زیبا و با مهارت مساله رو حل می کنند که (انصافا) خودمون هرچی زور بزنیم نمی تونیم به این زیبایی حلش کنیم.

البته می دونم جمع بستن و کلی صحبت کردن کار اشتباهیه اما خود من تمام نمونه هایی که از نزدیک دیده ام این خصوصیت رو داشته اند.


امیدوارم روزی برسه که انسانها برابریشون رو جشن بگیرند و حس برتری جنسی از بین بره.


تقدیم به همه ی زنان خوب سرزمینم:

روز بزرگ ۱۱ اسفند

این جملات برامون آشناس، خیلی وقت نیست که خوندیمشون:

مردمی که می‌خواهند سر پای خود بایستند و حیاتی کریمانه را تجربه کنند جا دارد که از نخستین قدم‌هایی که به ناکامی‌‌شان می‌انجامد با بیشترین دقت‌ها پیشگیری کنند. تولد اینجانب نه هفتم مهر که روز آشنایی با شماست. حتی اگر روز هفتم مهر به دنیا آمده بودم نیز جا نداشت حرکت شما به کیش شخصیت آلوده شود. امیدوارم این کلمات مرا صمیمانه و از سر نگرانی و نه یک شکسته‌ نفسی بی‌حقیقت و تعارف‌ گونه تلقی کنید.


دیروز، ۱۱ اسفند، تولد ۶۸ سالگی میر ما بود.

جاودانه باشی میرحسین

ایراندخت عزیز من

ماه محرم امسال بود که برای اولین بار با ایراندخت آشنا شدم.

تازه آیت الله منتظری مرحوم شده بود و من قم بودم. اولین شماره ای که ازش دیدم هم، راجع به پاره کردن عکس امام مطلب زده بود.

سرمقاله های خواندنی قوچانی و خاطراتش از اوین از یادم نمی ره.

مجله رو که دستت می گرفتی، متوجه گذر زمان نمی شدی. همیشه عقب بودم ازش. دو سه تا مطلب از هر شماره که می خوندم شنبه شده بود و روز از نو.

چقدر سرش با رزیتا دعوا کردیم. :)

تمام شماره هاش اثر گزار بود. واقعا نمی تونم هیچ کدومشو سوا کنم از بقیه. اما دو سه تا مطلبش برای من خیلی اموزنده بود. یکی مطلبی بود که راجع به مرحوم بازرگان نوشته بودند و بزرگان و معاصران مهندس از او گفته بودند. از بازرگانی که برای ایران خیلی زود بود.

یکی دیگه ش هم موشکافی چگونگی تصویب قانون اساسی بود. با حقوق دانان قانون اساسی صحبت کرده بودند. و برام جالب بود که تلویزیون یک ماه بعد توی دهه فجر کاملا خلاف اون حرفها رو زد.

بگذریم.

امروز شنیدیم که ایراندخت لغو امتیاز شده. یاد سوزاندن کتابها در اروپا افتادم. در سال ۱۹۳۳. که در یک شب ۲۵۰۰۰ جلد کتاب رو سوزاندند.

هیچ اتفاقی نمی افته. مساله ی ناراحت کننده ایه. اما نا امید کننده نیست.

این درخت همچنان ثمر خواهد داد. همچنان ثمر خواهد داد.


برای یاد بود عکسی از ایراندخت میزارم:

روز مهندس مبارک

مهندس جون روزت مبارک. تاخیر چند روزه مو ببخش. ;)

اونقدر چشم به مانیتور موندیم تا یه بیانیه دیگه ای از تو برسه، یه حرف امیدبخش دیگه، یه چراغ دیگه که راهمون رو روشنتر کنی.

خوشحالم که امروز مصاحبه ات رو با سایت کلمه خوندم.

خوندم و چند باره خوندم.


این جمله ت رو روی چشمم میزارم مهندس:

چرا وقتی میلیون ها دانشجو در سراسر کشور در پشت جنبش سبز است، به آینده امیدوار نباشیم؟


ما به آینده امیدواریم مهندس. روزت مبارک

رخت ها را بکنیم، آب در یک قدمی ست

رخت ها را بکنیم ، آب در یک قدمی ست
زندگی، جیره ی مختصری است

مثل یک فنجان چای

و کنارش عشق است

             مثل یک حبه ی قند

                             زندگی را با عشق نوش جان باید کرد


سهراب سپهری