خانواده ی کوچک ما

اینجا خانه ی موسی و رزیتا در فضای سایبره. سخن از عشق خواهیم گفت با بوی باران

خانواده ی کوچک ما

اینجا خانه ی موسی و رزیتا در فضای سایبره. سخن از عشق خواهیم گفت با بوی باران

آوازهای سرزمین خورشید

مشخصات ترانه دیار خوب من / ای دیار خوب من
خواننده: محمد نوری
شعر: محمد نوری


ای دیار خوب من ، همیشه جاوید

ای شکوه بی کران ، همیشه خورشید
من زمین تشنه ام ، تویی تو باران
من خزانی بی فروغ تویی تو بهاران
ای طلوع بی غروب ، باران نوبهار
به چشم من بتاب ، به وجودم ببار
ای ترانه ی درود ، بر لب ما بمان
تو صدای بودنی ، صدای عاشقان
ای دیار خوب من ، تو تسّلایی ،
فروزان ستاره در ، امروز و فردایی
از تو با گفتنم ، ای سرودم تو
گفتن و شکفتنم ، بود و نبودم تو
ای طلوع بی غروب ، باران نوبهار
به چشم من بتاب ، به وجودم ببار
تو امید جاودان ، من از تو لبریز
ای دیار خوب من ، تو عزیزی عزیز



با شنیدن این ترانه احساس غروری غریب دوباره در من شکل می گیرد.

دوست تقدیر گریز ناپذیر ما نیست

این مطلب رو توی یه ایمیل از یه دوست خیلی خوب دریافت کردم. (که بعدها باید بیشتر از او بنویسم)

احساس نزدیکی زیادی با این نوع نگاه می کنم.


دوست تقدیر گریز ناپذیر ما نیست. برادر، خواهر، پسر خاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد.

دوستی انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند تعریف می شود.

با دوستانمان می توانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم و سکوت کنبم. با دوستانمان می توانیم درددل کنیم و مهم تر آنکه می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند.

از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم با خیال راحت بگوییم نداریم. و اگر مدتی بعد تر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت دوباره قرض بگیریم.

با دوستانمان می توانیم بگوییم: امشب بیا خونه ما دلم گرفته و اگر شبی دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم :امشب نیا حوصله ندارم.

با دوستانمان می توانیم بخندیم می توانیم گریه کنیم می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم می توانیم شادی کنیم می توانیم غمگین شویم می توانیم دعوا کنیم. می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است و اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مرد لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عزا بدانیم.

با دوستانمان می توانیم قدم بزنیم می توانیم نصفه شب زنگ بزنیم و بگوییم : پاشو بیا اینجا و اگر دوستمان پرسید چی شده؟ بگوییم :حرف نزن فقط بیا. و وقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم.

با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم کاری نکنیم جایی نرویم و فقط از اینکه هستند خوشحال و خوشبخت باشیم.


سروش صحت



دوستان خیلی خوبی دارم. شاید کمیتشون زیاد نباشه، ولی کیفیتشون خیلی بالاس. خیلی

شکر


نگار من که به مکتب برفت و خط بنوشت .... بالاخره دفاع کرد

امروز یکی از زیباترین روزهای عمر من بود. روز دفاع سربلندانه ی رزیتا از پایان نامه ی کارشناسی ارشدش.

بعد از تلاش طولانی مدت، مقاله دادن ها و توسعه ی الگوریتم های جدید و پیاده سازی نرم افزاریشون، پایان نامه نوشتن ها و دوباره نوشتن ها و استخراج چندباره ی مدل و ...

تا استادش بالاخره رضایت بده و اجازه دفاع صادر کنه.

شب بیدار موندن ها و پینه های مچ دستش...

تا این دم آخری ... دو تا مقاله ی ISIش که اونا هم از برکت ا.ن و تحریم ایران، به دردش نخوردند.


خوش حالم به چند دلیل:

اول اینکه، با پایان دوره ی کارشناسی ارشدش، سمت و سوی کارهای آینده شو پیدا کرده و برای ادامه ی مسیر کسب دانش، نقشه ی راهی ترسیم کرده.

دوم اینکه، این سه سال، از رزیتا به حق یک محقق قابل ساخت و روش تحقیق رو به خوبی فرا گرفت و مخصوصن دید ابسترکشن خوبی نسبت به فیلدش پیدا کرد.

سومین و شاید مهمترین دلیل خوش حالی من، تشنگی بیشتر او برای ادامه ی تحصیله و موتوری که تازه گرم شده.


امروز روز زیبایی بود و چیزی که بر زیبایی امروز می افزود، حضور گرم و پر از مهر دوستان عزیزمون بود، که همه تا اون ور دنیا!! اومده بودند، تا به ما دوباره نشون بدن که چقدر خوشبختیم و هیچ وقت تنها نیستیم.

از همگی صمیمانه سپاس گزارم.


رزیتای عزیزم، مجددن موفقیتت رو تبریک می گم و بهت افتخار می کنم.