خانواده ی کوچک ما

اینجا خانه ی موسی و رزیتا در فضای سایبره. سخن از عشق خواهیم گفت با بوی باران

خانواده ی کوچک ما

اینجا خانه ی موسی و رزیتا در فضای سایبره. سخن از عشق خواهیم گفت با بوی باران

نگار من که به مکتب برفت و خط بنوشت .... بالاخره دفاع کرد

امروز یکی از زیباترین روزهای عمر من بود. روز دفاع سربلندانه ی رزیتا از پایان نامه ی کارشناسی ارشدش.

بعد از تلاش طولانی مدت، مقاله دادن ها و توسعه ی الگوریتم های جدید و پیاده سازی نرم افزاریشون، پایان نامه نوشتن ها و دوباره نوشتن ها و استخراج چندباره ی مدل و ...

تا استادش بالاخره رضایت بده و اجازه دفاع صادر کنه.

شب بیدار موندن ها و پینه های مچ دستش...

تا این دم آخری ... دو تا مقاله ی ISIش که اونا هم از برکت ا.ن و تحریم ایران، به دردش نخوردند.


خوش حالم به چند دلیل:

اول اینکه، با پایان دوره ی کارشناسی ارشدش، سمت و سوی کارهای آینده شو پیدا کرده و برای ادامه ی مسیر کسب دانش، نقشه ی راهی ترسیم کرده.

دوم اینکه، این سه سال، از رزیتا به حق یک محقق قابل ساخت و روش تحقیق رو به خوبی فرا گرفت و مخصوصن دید ابسترکشن خوبی نسبت به فیلدش پیدا کرد.

سومین و شاید مهمترین دلیل خوش حالی من، تشنگی بیشتر او برای ادامه ی تحصیله و موتوری که تازه گرم شده.


امروز روز زیبایی بود و چیزی که بر زیبایی امروز می افزود، حضور گرم و پر از مهر دوستان عزیزمون بود، که همه تا اون ور دنیا!! اومده بودند، تا به ما دوباره نشون بدن که چقدر خوشبختیم و هیچ وقت تنها نیستیم.

از همگی صمیمانه سپاس گزارم.


رزیتای عزیزم، مجددن موفقیتت رو تبریک می گم و بهت افتخار می کنم.

نظرات 3 + ارسال نظر
بابا حسن شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ب.ظ

ای به روی چشم من گسترده خویش شادیم بخشیده از اندوه بیش
از خداوند متشکرم که به من بار دیگر این لحظات را عنایت کرد تا در آن محفل گرم و صمیمی حضور داشته باشم و از نزدیک این همه رشد و بزرگ شدن را ببینم !! به طور حتم شما ها نمی توانید احساس مرا لمس کنید!نمیدانید که چقدر چقدر خوشبخت و ثروتمندم! چقدر به خودم می بالم از دیدن این همه تلاش و خواستن و رسیدن! همیشه با خودم زمزمه می کنم که : از سخاوت های زندگی شکرگزارم! زندگی ام از برکت و توفیق الهی سرشار است؛ مگر این طور نیست؟ با دیدن این همه توانمندی و اعتماد به نفس همه را متحیر کرده بودین. به من درس دادید که بیشتر بکوشم تا از راه نمانم که بسیار فاصله گرفته ام. لطفا دست مرا هم بگیرید ولی مواظب باشید که ار راه خودتان باز نمانید. دورها آوایی است که مرا می خواند! وای من چه سبزم امروز و این همه سبزی را از حضور شما دارم. باز هم به پیش! هنوز خیلی کار داریم. رسالت سختی در پیش است. خیلی ها چشم به راهتان هستند تا آگاهی بخششان باشین.!آفرین و درود بر شما دو تن!
از شما بابت همه چیز سپاسگزارم. مرسی از اینکه هستید!
قربون شما بابا حسن

بابای مهربان. ما هم از شما سپاس گزاریم و به شما افتخار می کنیم.
مسلما راهنمایی های شما بوده که روشنگر راه ما بوده.
ممنونیم از این که همیشه کنار ما بوده اید.
قربون شما - موسا و رزیتا

مهرداد حاح ابوطالبی شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ب.ظ http://mehrdad.peyghamak.com

رزیتا و موسی عزیز صمیمانه به شما تبریک میگویم همیشه پیروز و سربلند باشید

رضا یکشنبه 4 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ق.ظ

زیتا جان خیلی خیلی مبارک باشه.
به امید دفاع دکترا ;)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد