رزیتا روز شنبه سمینارش رو دفاع کرد. هرچند خیلی دیر، که تاخیرش هم همه ش تقصیر این بانک لعنتی بود. اما خیلی ترکونده بود. تلاش زیادی برای آماده کردن سمینارش کرده بود و بالاخره ۲۰ رو هم گرفت و یه درخشش دیگه توی پرونده ی تحصیلیش ثبت شد.
بعد چند وقت فشار و سختی میریم که داشته باشیم چهار، پنج روز صفا. از فردا خواهرهای دوست داشتنی رزیتا دارن میآن پیشمون و اگه خدا بخواد، تا آخر تعطیلات ۴، ۵ روزه پیشمونن.
رزیتا که داره توی پوستش گردو میشکنه. من نیز.
امیدواریم توی این چند روزی که پیشمونن، خستگی این فشارهای اخیر رو از تن به در کنیم.
یاد آهنگ بروبکس می افتم: یالا یالا رقص و شادی...
ایول ، دم رزیتا گرم. واقعا باعث افتخار منه. و البته الگوی من. بوس.
ایشالا همیشه موفق باشی عزیزم. دوست دارم خیلی زیاد.
شما استحقاقشو دارین. ایشالا هر روز شادتر و موفق تر باشین
و خوشحالم که چند روز آینده روزای خوبی ایشالا پیش روتونه :)
تبریک میگم ایشالا موفقیتهای بیشتر.
امیدوارم تعطیلات خوب و شیرینی داشته باشین.
در سفر به سده لنجان بودیم که ذکر خیر شما به میان آمد. از عمو علی خبر وبلاگ شما رسید. خیلی به به و چه چه کرد. دهانم آب افتاد. بلافاصله از سفر که آمدیم اولین کارم این بود که سری به شما بزنم. حالا که دو ساعتی است همه مطالب را خوندم . به او حق دادم و مخلص کلام اینکه به وجودتان افتخار می کنم. براوا عزیزانم! قربونتون میرم . راستی هنوزم معتقدم که اگه میخوای کسی را بشناسی یا باهاش هم غذا شو یا همسفر!! چه طوره؟
ممنونم از لطفتون.
لطفا مثل همیشه مطالبمون رو نقد کنید تا به مرور اصلاح کنیم و پیشرفت.
همیشه استاد ما هستید
مبارکه رزیتا جان. امیدوارم پایان نامه رو هم همینطور عالی دفاع کنی.